خوانش فراملی، نسخه بومی / ایستار و آماج روانپزشکی در ایران (دوشنبه، صفحه پزشکی روزنامه شرق)
خوانش فراملی، نسخه بومی / ایستار و آماج روانپزشکی در ایران (دوشنبه، صفحه پزشکی روزنامه شرق)
 

 

ایستار و آماج روانپزشکی و رواندرمانی در ایران

 

 

خوانش فرا ملی، نسخه بومی

 

 

دکتر بهنام اوحدی*

www.iranbod.com

 

نه چند ماه و سال، که چند دهه است که سخن از دگرگونی علوم انسانی – به ویژه فلسفه، علوم سیاسی، اقتصاد، حقوق، جامعه شناسی، مشاوره، روانشناسی، علوم تربیتی و ... – استوارانه و پافشارانه بر زبان رانده شده و می شود. دغدغه و انگیزه پشت این جوشش و کوشش، هراس و نگرانی برخاسته از تفسیر و تعبیرهای شتاب زده و آرمان گرایانه برخی نظریه پردازان پر شور و شیدای غوغا و هیاهو مدار درباره چرایی، چیستی و چگونگی این گونه علوم و آثار و برآمدهای چیرگی شان بر شیوه اندیشه و نگرش مردمان ساده دل ایران زمین بوده و هست. تفسیرها و تعبیرهایی که با انسان گرایانه ( اومانیستی )، این جهانی ( سکولار )، بیگانه ( فرنگی ) و ... شناساندن این علوم، نه آن که بخش هایی از آن ها را در آماج پرسشگری، سرزنش و نکوهش بنشاند، بلکه به واقع، کلیت و لزوم آن ها را زیر پرسش می کشاند.

اما آیا چنین نگرش هایی که برخاسته از دیدگاه های از آن سوی بام افراط در سنت مداری و گذشته پردازی فروافتاده هستند، می توانند پاسخگوی پهنه سرنوشت ساز پیشگیری، درمان و بازتوانی اختلالات سترگ تک گیر همچون روانپریشی های گذرا و دیرپا یا اختلالات فراگیری همانند اختلال بحران هویت و فرجام ناگوار واپسین آن، یعنی اختلال شخصیت مرزی – آشوبناک ( بوردرلاین ) باشند؟ اگر پاسخ دارندگان چنین دیدگاه هایی « آری » ست، پس چرا تاکنون، در درازای چندین هزار ساله تاریخ آفرینش آدمی، چه در ایران و چه در هیچ کجای این گوی گردان چنین نبوده است؟!؟

نگرش به چرایی، چیستی و چگونگی علوم انسانی، جامعه شناسی، روانشناسی و روانپزشکی، بی گمان در آینده ای نه چندان دور و دراز، یک بار برای همیشه به گونه ای ژرف و سترگ دیگرگون خواهد شد؛ فراگیری اختلالات روانپزشکی و مشکلات زناشویی و خانوادگی در دهه 1390 خورشیدی نقش نخست را در این دگرگونی خواهد داشت. آن چنان که تا صادرات نفت در نیمه نخست دهه پیش رو، پایان پیدا نکند، نگرش به « صنعت و تجارت توریزم ( گردشگری ) » در ایران به گونه ای کارساز و نوآفرین دگرگون نخواهد شد. سخن گفتن از پیشگیری و دوراندیشی در این سرزمین سال هاست که در چارچوب تنگ ضرب المثل ها گرفتار آمده است، آن چنان که بدان انجامیده که درمان بهنگام نیز پیش چشم و ذهن نشانده نشود تا فرجام ناگوار، به سان هیولا هویدا شده و تلخ مزه گی دردناکش چشیده شود؛ آن گاه است که « کاسه چه کنم؟ چه کنم ؟ » در دست، درمان دیرهنگام و بازتوانی بدفرجام، شتابان در دستور کار جا پیدا می کند تا دو سوم جبر در سرشت و سرنوشت تاریخی مان، به سه سوم نزدیک شود و اختیار در دگرگون ساختنش به صفر !!

شاید آشکار شدن این واقعیت که بیشتر متخصصان روانپزشکی و روانشناسی در ایران از خانواده های سنت مدارانه مذهبی و روحانی برخاسته و گام به این آوردگاه گذاشته اند، برای دارندگان چنان دیدگاه های شتاب زده و از آن سوی بام فرو افتاده، شگفت انگیز باشد؛ اما بی گمان، شگفتی آنان هنگامی افزون خواهد شد که دریابند که این واقعیت تاکنون هویدا و بیان نشده دست یابند که نسبت و سهم آماری زادگاه استانی دست کم روانپزشکان در ایران، تقریبا برابر با نسبت و سهم آماری شهیدان و جانبازان همان استان از کل شمارگان شهیدان و جانبازان پیکری، روانی، و شیمیایی پهنه دفاع دلیرانه هشت ساله مان است. برای نمونه، می توان نسبت روانپزشکان زاده شده در استان اسپهان را در برابر نسبت بیست و سه هزار و پانصد شهید این استان به کل آمار شهدای جنگ ناجوانمردانه امپریالیزم غرب و شرق در برابر مردمان نوخاسته مان بنشانیم و سپس همین سنجش را برای روانپزشکان دیگر استان های مان نیز به کار بندیم تا واقعیتی پر معنا برای مان هویدا شود.

اگر از یک چهارم تقریبی پزشکانی که از جبر سرنوشت و به چنگ نیاوردن نمره بیشتر در آزمون دستیاری کنونی و فرآیند پیشین پذیرش دستیار تخصصی، گام به پهنه روانپزشکی گذاشته اند، بگذریم، شاید نزدیک به سه چهارم آنانی که در ایران گام به آوردگاه روانپزشکی گذاشته اند، توان شتافتن به پهنه های دیگر پزشکی را هم داشته اند، اما گرایشی ژرف و سترگ به علوم انسانی داشته و در پس خوانش متون تاریخی و ادبی، خود دلی خونین از عقب افتادگی سرزمین شان در پهنه دانش، اندیشه، سازندگی و آبادانی و بارها گرفتار نیرنگ های رنگارنگ بیگانگان شدن داشته و دارند.

روانپزشک و روانشناس زبده و کارآزموده ای را در ایران نمی توانید پیدا کنید که در هنگام یا فردای خوانش متون فرنگی و وارداتی روانپزشکی و روانشناسی اش، سودای آفریدن نسخه ای ملی از این دانش های فراملی در سر نپرورانده باشد. بگذریم که در همان متون و کتب فرنگی بیگانه، ژرف و سترگ به روانپزشکی فرهنگی و اجتماعی زادبوم های گوناگون اهمیت داده شده و برای نمونه، در جدول ملاک های تشخیصی هر اختلال روانپزشکی درج شده که اختلال بیان شده نباید با داشته ها و ویژگی های یگانه فرهنگی یا مذهبی اجتماع و زادگاه فرد، توجیه پذیر باشند.

گذشته از این یادآوری های مکرر، استادان روانپزشکی از همان رده نخست پیشکسوت – همچون شادروانان دکتر رضاعی، دکتر چهرازی، دکتر میرسپاسی، دکتر داویدیان و ... – تا استادان ارزشمند میانسال و کوشا یا پابرجا اما بازنشسته کنونی، همه و همه بر پدیده « خوانش فرنگی و فراملی، نسخه بومی و ملی » پافشاری همیشگی داشته و دارند.

گذار از سنت و رسیدن به مدرنیته – نو شدن و نو اندیشیدن - امری محتوم برای مردمان هر اجتماع است که چه بپسندیم و چه نپسندیم، محکوم هستیم که بدان تن دهیم؛ با هر چه بتوان ستیز و رویارویی کرد، با این « نو شدن و نو اندیشیدن » نمی توان. این گذار برای هر سرزمین بازمانده در سنت، گزندهایی دارد. آن چنان که در هیچ کجای این گیتی، گذار از اجتماع ایلیاتی کشاورزی – دامپروری به جامعه مدرن صنعتی و پسامدرن دیجیتال بی آفت و آسیب نبوده است. می توان با اعتمادسازی دو سویه میان سنت مداران و نوگرایان، این گذار را کم گزندتر ساخت تا امیرکبیر به روز، بالنده و سازنده واپسین گام گذار این مرز پر گزند از راه برسد. به روانپزشکان، مشاوران و روانشناسان متعهد به آداب و آیین و میهن مان اعتماد کنیم که اینان آفت و آسیب زدایان این گذار ناگزیرند و برای مردمان در حال گذار، دگرگونی و دگردیسی، نسخه هایی ملی و بومی – بنا بر ویژگی های استان و شهرستان جایگاه کوشش و پویش شان – می پیچند. این گذار ناگزیر است و گزندش ناگریز؛ کاش می شد این گذار، بی گزند باشد.

 

 

*روانپزشک و رواندرمانگر مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده : Mehr