از دلبستگی کودکی تا دلباختگی بزرگسالی ( صفحه پزشکی روزنامه شرق )
از دلبستگی کودکی تا دلباختگی بزرگسالی ( صفحه پزشکی روزنامه شرق )

 

 

آشنایی با الگوهای دلبستگی و دلباختگی

 

 

از دلبستگی کودکی تا دلباختگی بزرگسالی

 

 

دکتر بهنام اوحدی*

www.iranbod.com

 

 

 

 دلباختگی، عشق رمانتیک، شور و شوق هماغوشی ( وصال ) و درد و رنج جدایی ( فراق )، همواره از دستمایه های دیرین تاریخ شعر و داستان بوده است. وانهادگی و جدا افتادگی کودک از پرستار، پشتیبان و نگاهبانی که به او آرامش می بخشد و عشق می ورزد به نشانه های ترس و هراس، یعنی اضطراب ( دلشوره )، آشفتگی و پریشانی می انجامد. از آن جا که کودک توانایی تغذیه و نگهداری از خود را ندارد، به گونه طبیعی، نزدیکی کامیابانه به مادر ( یا جانشین مادر ) - در جایگاه یک ضرورت زیست شناختی - سامانه رفتاری و شخصیتی ایمنی پدید می آورد که در بزرگسالی هم شوق و ذوق نزدیکی به دیگران را می آفریند. اما چنان چه در کودکی این ساختار دلبستگی (Attachment  ) – از گذر نبود مادری مهربان و شایسته - با اضطراب و هراس همبسته و پیوسته شود، میل و گرایش آدمی برای نزدیکی و دلبستگی به دیگران همواره با سدی سترگ از هراس، دلهره، اضطراب و بی اعتمادی رو به رو می شود تا آدمی دوری و دوستی را به نزدیکی و صمیمیت برتری بخشد.

اگر کودک نتواند نزدیکی، مهرورزی، صمیمیت و امنیت را با مادر ( یا جانشین مادر ) بیازماید، درد و رنج جدایی ( فراق ) و ناکامی را می آزماید که فرجام آن واماندگی، سرخوردگی، افسردگی، اضطراب و درماندگی است.

الگوهای دلبستگی می تواند از گونه های ایمن، اضطرابی ( دودلانه ) و گریز و پرهیز باشد؛ دلبستگی اگر از گونه من و آسوده باشد، آرامش و امنیت پدید می آورد اما اگر با بیم و هراس باشد، کودک در فرداها آدمی رابطه گریز، پرهیزگرا و گوشه گیر خواهد شد. آموزه های نخستین کودک در رابطه با ابژه دلنشین، الگوهای ناخودآگاه و طرحواره های شناختی ثابت و تکرار شونده ای پدید می آورند که الگو و منش ارتباطی آدمی - در هر گونه از دلبستگی – می شود. این الگوهای ناهمگون و انگاره های رنگارنگ ز گهواره تا گور، چندان دگرگون نمی شوند. البته تفاوت های فردی کودکان سبب می شود که درک هر کودک از نیاز به نزدیکی مادر و احساس امنیتی که به او می دهد، آموزه ای ناهمگون باشد.

دلباختگی ای که بین یک عاشق و معشوق پدید می آید، بخشی از کارکرد همان سامانه دلبستگی ست که پیشتر بین کودک و تیمارداران ( پدر و مادر ) آزموده شده است. بنابراین، هر دو سوی یک رابطه عاطفی، هنگامی احساس امنیت می کنند که سوی دیگر به او توجهی همدلانه و مهربانانه نشان دهد و اغلب در نبود گرمای این توجه، اندوه و اضطراب را می آزمایند. هر دو سوی یک رابطه عاشقانه سالم، آغوشی گرم، باز و پذیرا برای نیازهای لمسی و تماسی یکدیگر دارند و در هر هنگام، بدون بهره گرفتن از واژگان، و تنها با « زبان تن ( Body Language ) » و ناز و کرشمه پیکر به دیگری پیام های فراوان داده و گام به دروازه های دل او می گذارند تا دوشادوش همدیگر آموزه های نوینی را بیازمایند و رشد و پیشرفت کنند.

الگوی دلبستگی در کودکی با انگاره دلباختگی ( عشق رمانتیک ) در بزرگسالی، پیوسته و همبسته است؛ دلباختگی ما در بزرگسالی، بر پایه همان ویژگی ها و الگوهای دلبستگی - رابطه ی کودک و مادر ( یا جانشین مادر ) – است؛ بنابراین دلباختگی های بزرگسالی ما، همواره بر همان مدار دلبستگی نخستین کودکی مان می چرخد و از همان سامانه انگیزشی پیروی می کند؛ با این تفاوت که در کودکی آماجش به چنگ آوردن پرستاری و پشتیبانی است و در بزرگسالی، هماغوشی، آمیزش و صمیمیت ( Intimacy ) را در تیررس می نشاند. پس کشش ها و کنش های عاشقانه ی ما از همان الگوها و انگاره های برهمکنش های دلبستگی نخستین، بر بنیان ناهمگونی های فردی سرشتی ژنتیک و مادرزادی مان، پیروی می کند. پس شگفت انگیز نیست که برخی بزرگسالان، خواهان روابط نزدیک تر، « وابسته و آویزان به یار » و برخی دیگر در جست و جوی فراغت شخصی، « ناوابسته و در آرزوی غار » هستند؛ این ناهمگونی ها در آموزه های عاطفی نخستین - که سامانه احساسی – ادراکی - اندیشه ای پدیدآورنده آرامش و امنیت یا آشفتگی و اضطراب را آفریده و استوار می سازند -  همسران را فرسنگ ها دور و بیگانه از همدیگر می نشاند و ریشه و سرچشمه سرخوردگی های فراوان در پیوند های عاطفی شتابان می شود. اگر در مشاوره پیش از ازدواج، همخوانی این سامانه احساسی – ادراکی – اندیشه ای ( زبان ارتباط عاطفی ) دو نفر از سوی روانپزشک، روانشناس و مشاور کارآزموده درست سنجیده نشود یا دو نفر با چشم و گوش و ذهن فرو بستن بر این گونه ناهمگونی های سرشتی ( مادرزادی ) و منشی ( پرورشی ) پافشارانه تن به ازدواج سپارند، زناشویی شان سرنوشتی شیرین و دلنشین نخواهد داشت. درست همانند ازدواج برونگرایان گرم با درونگرایان سرد که تنهایی و دوری گزینی برای یکی کاخی شکوهمند و برای دیگری، نشانه ای از بی محبتی، بیماری و جدایی عاطفی – آمیزشی ست.

کودکانی که رابطه ی امن، فراهم، گرم و مهربانانه با مادر ( یا جانشین مادر ) را آزموده اند، به سامانه دلبستگی و دلباختگی ایمنی دست می یابند که در آن، مهرورزی، نزدیکی، هماغوشی، و پیوند، دلنشین و دلچسب است. به گونه ای واژگون، کودکانی که آموزه های نخستین شان، نا ایمن و همبسته با هراس و دودلی و دلهره است، گر چه بالاخره در بزرگسالی به دلیل نیازهای جنسی - آمیزشی، جفت جویی می کنند، اما این همسرگزینی بر بنیان هیجان های غریزی ناآگاهانه جنسی انجام می شود که در بیشتر موارد ریشه در عشقی سوزان اما بدپایان دارد. باید دانست که نه فقط در اجتماع ایل مدار ایران که ازدواج بیش از آن که پیوند دو نفر باشد، پیوند دو قوم و قبیله است، که حتا در جوامع مدرن پیش تاخته هم عشق – چه آبادگر باشد، چه ویرانگر - فرسنگ ها از ازدواج جداست و فاصله دارد. پرداختن شایسته و بایسته به این واقعیت سرنوشت ساز، خود نیازمند فرصت و فراغت دیگری ست.

 

 

*روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده : Mehr