ازرابطه من و ستاره همه محل باخبر بودند وهرکی ما دوتا روباهم می دید میگفت

بازلیلی و مجنون دارند میایند.یا بعضی زنهایی که گاه گداری گوشه وکنارخیابون

وکوچه باهم مشغول غیبت کردن بودند وقتی ما دوتا رومی دیدند با هم پچ پچ کنان

می گفتند که خیلی به هم میاند وخداخوب دروتخته روبه هم جفت وجورکرده وازاین

جورحرفها داستان عشق ما دست کمی ازعشاق درون کتاب نداشت وبا گذشت

زمان ازعلاقه ما به هم کمترکه نمیشد هیچ بیشترهم می شد.برای من دیدن ستاره



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده : Mehr