همه اینها تقدیم وروجک عزیزم که چون جانم دوستش دارم
همه اینها تقدیم وروجک عزیزم که چون جانم دوستش دارم
 
روزي حكيمي اعلام كرد به كسي كه بهترين نقاشي زندگي را بكشد، جايزه‌اي بزرگ مي‌دهم. هنرمندان زيادي شروع به كار كردند.
همه نقاشي‌هاي خود را براي حكيم فرستادند. پادشاه به همه نگاه كرد. به دو تا از آنها علاقه‌مند شد. در اولي، درياچه‌اي آرام با كوه‌هاي صاف و بلند بود. بالاي كوه‌ها، آسمان آبي با ابرهاي سفيد داشت.

همه گفتند: اين بهترين نقاشي زندگي است.‌

نقاشي دوم هم كوه بود؛ ولي كوهي ناهموار. در بالاي كوه آسماني تيره و در پايين كوه آبشاري با آب خروشان كشيده شده بود.

وقتي حكيم از نزديك به نقاشي نگاه كرد، ديد، پشت آبشار روي سنگ تَرَك برداشته، بوته‌اي روييده و روي بوته، پرنده‌اي لانه ساخته و روي تخم‌هايش نشسته است.

حكيم نقاشي دوم را انتخاب كرد. همه مخالفت كردند؛ ولي حكيم گفت: زندگي در جايي كه مشكل و سختي ندارد، معنا ندارد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده : Mehr